سگ‌های چشم‌های‌تو…

وقتی که گریه می‌کند او روبه‌روی من
می‌آید از چهار طرف سیل، سوی من

این‌بار آمدم که فقط فحش بشنوم
این‌بار نیست دیدن کس آرزوی من

…سیلاب هم رسید و مرا غرق خود نکرد
در این هجوم رفت فقط آبروی من

در شهر کس نمانده و حالا برآمده
سگ‌های چشم‌های تو در جست‌وجوی من

نفرین به کلک‌های فریبنده‌ات که باز
حل می‌کنند حس تو را موبه‌موی من

وسواس مرگ در دل من زنده می‌شود
شیطان و ریسمان و درخت و گلوی من…

شناسنامه