تقدیم به شهیدان روشنایی
کبوتران خونین بال فاجعهی دهمزنگ – کابل – دوم مرداد (اسد) 1395
من دیده ام روایت صد درد و داغ را
تصویری از قیامت خونین باغ را
تاریک هست قسمت من، مویه می کنم
اندوه سوگنامهی تلخ چراغ را
در شهر ما همیشه کبوتر به خون نشست
عمری شنیده ایم صدای کلاغ را
مرداد ، ماه مرگ برای پرندگان
تنها به جرم بال کشیدن در آسمان
فریاد ها کنار خیابان میان خون
ماییمُ سرنوشت غم و بخت واژگون
ماییم سنگ قبر و اجل همنشین چرا؟
از مرگ پر نمی شود این سرزمین چرا؟
داغی که از درون غزل ضجه می زند
آه مرا محل به محل ضجه می زند
لبخند در میان همین ضجه ها گم است
این رنج ها ادامهی زخم تبسم است
تا حرفی از حقوق بشر می شود بلند
پاییز نارسیده تبر می شود بلند
افتاده شاخه های بلند درخت ها
تا شیخ شهر تکیه نماید به تخت ها
شیخ قبیله از صف مان پای پس کشید
اطراف مان همیشه حصار و قفس کشید
با خون خویش می شکنیم این حصار را
خواهیم خواند فاتحهی انتحار را
تاریک نیست خانهی تان ای هزاره ها!!!
روشن نموده جنبش تان را ستاره ها