برآشفتهست گیسوها به خون آغشته ابروها
سماع خون بهراه افتاده با تکبیر زالوها
تن خونین سربازان، شکوه آخرین پرچم
امید شهر افتاد از فراز برج و باروها
به چنگ زوزهها افتادهاست آرامش بیشه
کنار برکهها از ترس میمیرند آهوها
هراسان پالپالک گفت در گوش عروسکها
صدای دیو میآید صدایی از فراسوها
کجا شد؟ «چارده پال٭» از شب مهتابی قریه
دوبیتیهای شاد دختران، رقص النگوها
کتاب و دفترش را دخترک از ترس مخفیکرد
کلاس درس او شد گوشهی نمناک پستوها
در این درّندهخوییها فقط اقبال ما ایناست
که عمریجان بدر بردیم از چنگال چاقوها
غروب و عزم کوچیدن، سراب صلح را دیدن
تماشا کردن کوچِ چکاوکها، پرستوها
*چاردهپال یا چارده فال/ یک سنت بومی در بعضی از مناطق افغانستان است که با کامل شدن نیمه ماهقمری زنان و دختران با انداختن شال بر سر یک عروس نمادین همراه یک ظرف آب و باخواندان دوبیتیهای عامیانه و فلکلور حلقه، انگشتر و النگو در آب می اندازند و نیت میکنند.