آخرین اشعار

سلطنتِ فصلِ دل

غم است، سلطنتِ فصلِ دل بخواهی ها
شب است، جمعیتِ غرقِ در تباهی ها

منیت از طرفی آمده ست و از طرفی
هوای نفس به دنبالِ پادشاهی ها

ببین که در پیِ آرامش است این همه چشم
دراز مانده چنین دستِ بی پناهی ها

چقدر دست تَعمّد در این زمانه تهی ست
چقدر زخم به دنیا زد اشتباهی ها

خوشا به رودِ زلالِ جهانِ بی خبری
خوشا به خلوت بی های و هویِ ماهی ها

خدا کند که بپیچد در این رواقِ خموش
صدای زمزمه ی شوقِ یا الهی ها

مسیر، دور و دراز است و خوب می دانید
همیشه بوده در این راه نیمه راهی ها

شناسنامه