آخرین اشعار

سردردِ شبانه

با نوبت هر که می‌دهد این‌روزها دردم
از دشمنان دلگیرم و از دوست دل‌سردم

حس می‌کنم سگ می‌جود‌ هر شب روانم را
افزون شده این‌روزها بسیار سردردم‌

ای کاش می‌شد که به فصل کودکی‌هایم
با یک دوچرخه از مسیر عمر برگردم

عادت نمودم این‌که می‌گویند در کوچه:
دیوانه‌ام، افسرده‌ام، بی‌عار و ول‌‌گردم

ای غم! چه می‌خواهی؟ رهایم کن برو بگذر
آخر نمی‌دانی مگر این را؛ کم آوردم

شناسنامه