آخرین اشعار

سرآغاز انقلابم شد

غمت که آمد و یار دل خرابم شد
نشست و مطلع نی نامۀ کتابم شد

شروع حادثۀ عاشقی دگرگونی ست
قدم نهاد و سرآغاز انقلابم شد

گرفت، بین دل و عقل، آتشی افروخت
در این میانه به دل ماند و انتخابم شد

رها شدم به بیابان و گم شدم در کوه
فقط خیال تو همراه پیچ و تابم شد

به پیش هرچه رسیدم دویده پرسیدم
دوباره عطر به جامانده ات جوابم شد

چنین اسیر بیابان و دشت و کوهم کرد
غمت که آمد و یار دل خرابم شد

شناسنامه