آخرین اشعار

سخت نیست؟

یک نفر هی چوب دارش را ببیند سخت نیست؟
پیش چشمانش مزارش را ببیند سخت نیست؟

عاشقی در بین صد‌ها کشته‌ی بی‌دست‌و‌پای
پیکر بی‌جان یارش را ببیند سخت نیست؟

سار اگر با چشم خود خشکیدن یک باغ را…
باغ اگر هی مرگ سارش را ببیند سخت نیست؟

با تبر‌هایی که از بطن خودش برخاستند
ضربه بر قلب چنارش را ببیند سخت نیست؟

غور اگر در ماتم غزنی شبی را سر کند
پکتیا مرگ تخارش را ببیند سخت نیست؟

خون زابل تا به پهنای بدخشان گر رسد
میمنه درد مزارش را ببیند سخت نیست؟

گر جلال‌آباد نا‌آباد ما با چشم خویش
خشکیِ فصل بهارش را ببیند سخت نیست؟

گر که مسعود شهید از آن جهان یک بار باز
دره‌ی بی‌اقتدارش را ببیند سخت نیست؟

یا که احمد‌شاه بابا با چنین حال فجیع
یک زمانی کندهارش را ببیند سخت نیست؟

وقتی از خون جوانان خودش هی کندهار
سرخی رنگ انارش را ببیند سخت نیست؟

یک نفر مانند من هر روز با چشمان خود
این چنین وضع دیارش را ببیند سخت نیست؟

شناسنامه