خوابیده شب قریه در آغوش ستاره
تابوت خیابان شده گل پوش ستاره
رازی که به هر شبپره افشا نتوانم
وقت است کنم زمزمه در گوش ستاره
ار چند که سنگین تر از آوار خموشی ست
باری که شب انداخته بر دوش ستاره
هربته بر آورده هزاران گل لبخند
دامان بیابان شده گلجوش ستاره
ماییم و گرفتاری غم های زمینی
از دور نظر کردن خاموش ستاره
از عشق من آیا بدلش تاب و تبی هست
یا قصۀ ما گشته فراموش ستاره؟