آخرین اشعار

سال خفاش

امروز شنبه، اول ماه جنون است و
سال هزار و چند صد پیمانه‌ خون است و

چشمان من وا شد به گور گرم و نرم، این‌جا
غربت در و دیوار و غم، سقف و ستون است و

امسال سال موش نه که سال خفاش است
تاریک و سرگردان و سرد و سرنگون است و…

این چیست در من؟ کیست در من؟ که به تنهایی
دنبال جنگ تن به تن با یک قشون است و

بدبخت از خوش‌باوری‌های خودم بر تخت
نعشی‌ستم که چشمش از کاسه برون است و

آغاز شد یک هفتهٔ دیگر برای هیچ
امروز شنبه، بازهم ماه جنون است و

خفاش پشت شیشه دیشب گرچه می‌خندید
خفاش اگر حتا بخندد بدشگون است و

با ظاهر آراسته، لبخند مصنوعی
مردی که در آیینه دیدم غم درون است و

این درد،‌ درد امشب و دیروز و فردا نیست
ته‌ماندهٔ اندوه در من از قرون است و

به زندگی عادی خود بازمی‌گردم
نان،‌ تخم مرغ،‌ آهنگ رپ،‌ تلویزیون است و

در زندگی منطقی این عشق، این فریاد
بالا و پایین بودن تستوسترون است و

پوچی یک هستی ماشینی چه دارد شب
تنها خودارضایی کنار آیفون است و…

شناسنامه