برفی که روی شانهی اینمو نشستهاست
چون شیر در برابر آهو نشسته است
آهو، سیاه چشمِ جوانی بلند شو!
اینشیر پیر بر دمِ ابرو نشستهاست
غربت گرفته هستیِ اینقلب خسته را
در خوابهاش، بر لبِ آمو نشستهاست
زیبای مهربانِ دلانگیزِ من، «هرات»!
هر جا که میرود دل من، او نشستهاست
موی سپید، خاطرههای «جلالی» است
عمری در انتظار «سیه مو» نشستهاست…