دست از تو می شستم کف صابون پر از خون بود
پیش اناری گریه کردم خون پر از خون بود
وارد شدم در زنده گی یک زن زیبا
جادستی دروازه از بیرون پر از خون بود
بی دست و پا در بی سرانجامی رها بودم
لب های (دشت لیلی) مجنون پر از خون بود
خانه گریز روستای کوچکت بودم
در دامنت باغ گلاباتون پر از خون بود
زن های بسیاری شریک قصه ام بودند
شب های بسیاری دل خاتون پر از خون بود
یک جمله هم در وضع من شادی نیاورده است
دیدی از آغاز غزل، مضمون پر از خون بود