سحرگاهان که عطری از غزلهای تو بر خیزد
هزاران گل به دور رود آوای تو برخیزد
بیا ای پیر! یک شب باز از چشم زمین بگذر
یقین دارم زمان پیش قدمهای تو برخیزد
زمین پیراهنی از جنس آواز تو خواهد دوخت
گل سرخی از آهنگ دلارای تو برخیزد
تو جاری کردهای یک کاروان فریاد را در من
که هر شب در حریم سینه غوغای تو برخیزد
بخوان ای پیر! تا جاری شود رود غزل از سنگ
صدای حافظ از سمت مصلای تو برخیزد
هنوز از تربت چشمان تو فانوس میروید
و مهتاب از نگاه عالم آرای تو برخیزد