آخرین اشعار

زبان پارسی

تا تبر باشد دبیر انجمن‌های شما
هست قد سرو ما و سرزدن‌های شما

کاخ ما از باد و از باران نمی‌یابد گزند
این زبان پارسی، این تاختن‌های شما

پشت این دژ خنجر و خود مغول افتاده است
می‌رسد دور سپر انداختن‌های شما

کندن کوه زبان پارسی ناممکن است
خُرد خواهد شد کلنگ کوهکن‌های شما

عمر را کردید صرف غصب باغ پارسی
شد کویر از آن جهت دشت و دمن‌های شما

بوستان‌هاتان دو روزی بعد، دشتی بیش نیست
هست تا خار مغیلان نسترن‌های شما

مثل زمزم خوردن از یک شیشه مشروب هست
آیت قرآن شنیدن از دهن‌های شما

با چه رویی ادعای بی‌گناهی می‌کنید
از جلو پاره‌ است وقتی پیرهن‌های شما؟

شناسنامه