آخر زبان شعر را به غزل باز می کنیم
تا صبح سرخ حادثه پرواز می کنیم
ما بی خیال درد شقایق نمی شویم
یک خوشه از شفق شده اعجاز می کنیم
تا بی کرانه های قدم عشق می زنیم
برکشتگان مهر و وفا ناز می کنیم
ای کودکان عشق در اقصا نقاط دل
ما هرچه هستتان همه ابراز می کنیم
بر شاخه های خشک درختی نشسته ایم
شعر بهار سبزه و گل ساز می کنیم
آبی تر از زلال و بالاتر از قیام
ذکر سجود حضرتش آواز می کنیم
با یک هزار سجده شکرش نماز را
تکبیر عشق گفته و آغاز می کنیم