آخرین اشعار

ریشه‌ها و شاخه‌ها

به افغانستانی‌ستیزی که برای تیره کردن فضای همدلی دو ملت ایران و افغانستان می‌کوشد.

 

بند کن دوباره گذر را، راه شعرهای مرا هم
راه واژگان دری را، معبرِ دعای مرا هم

پاک کن نشان مرا از شهر و سنگ‌سنگ بناها
بی‌سر است جمع کنید از کوچه‌ها صفای مرا هم

ضربدر بزن وطنم را، کوک کن لب و دهنم را
رد مرز کن سخنم را، رنج دست‌های مرا هم

بی‌شناسنامه گل سرخ، بی‌مدارک است بنفشه
گفته: «هر کجا که شدم سبز، قطع کن دوپای مرا هم»

آفتاب حق شما و ماهتاب حق شما نیز
گِل بگیر پنجره‌ها را، دفن کن هوای مرا هم

زخمی است حنجره‌هامان داغ داغ خاطره‌هامان،
در بیار پیرهنِ این صبر بی‌نوای مرا هم

بگذرد چگونه زمانت در نیاوری پدرم را
پس به زیر فحش بگیر و زنده کن نیای مرا هم

چشم، کوره‌های تعصب، پخته خشت خشت تنفر
بعد، هر چه در شده دیوار، قفل کن صدای مرا هم

گفته‌ای: «نشسته و خورده، کاسه کاسه سهم مرا او
روزنامه‌های عزیزم! این گرفته جای مرا هم»

همزبان! زبان تو این نیست، پارسی‌ست در همه جا قند
پر کن از نبات خراسان این پیاله‌چای مرا هم

دست من نکرده فراموش، گرمیِ که دستکش‌ات داد
در تمام فصل زمستان داشتی هوای مرا هم

دشت لیلی و گل سرخش فصل قصه‌های شگفت است
فاش کن جزیرۀ مجنون! راز ماجرای مرا هم

ما دوتا دو نیمۀ ماهیم، هر کدام در افق خویش
کرده آسمان به تو سنجاق ماه دلربای مرا هم

ریشه‌ها تنیده به عشق است پروریده مادر فرهنک
شاخۀ جدای تو را هم شاخۀ جدای مرا هم

شناسنامه