تنت را
آفتاب تبخیر میکند
بهار است
اقیانوس آرامم
ابرهای آبستن
تو را به سرزمین من می آورند
می بارند
و رودخانه های شیرینت
بر لبانم موج می زنند
می نوشمت
مرغان دریایی
آوازهای عاشقانه می خوانند
در رگهایم جاری می شوی
در سلولهایم
پنهانت می کنم
ریشه ها جان می گیرند
و تنم
باغ گل سرخی می شود
که عطرش
زمستان دیر سال گذشته را
از یاد می برد
دلتنگ نیستم
در سلولهایم
در خطوط سر سبز اندامم
در شکوفه های سپید گیلاس پنهانی