آخرین اشعار

ریشه‌ام را دوست دارم

تک‌درخت پیرم اما دوست دارم ریشه‌ام را
ریشه‌ام را؛ این غرور خُفته‌ی اندیشه‌ام را

چون پلنگ خسته‌ی خوکرده با اندوه و دردم
آه اگر از من بگیرد کس سکوتِ بیشه‌ام را!!!

چون اتاقی کهنه‌ای جا مانده‌ام مابین شهری!
برده توفان حوادث سقف و شمع و شیشه‌ام را

از جنون، از زنده‌گی از تلخ و شیرینش… چه گویم؟
بیستون در بیستون بردم صدای تیشه‌ام را

نسل خونم؛ نسل خشم‌آگینِ باروت و تفنگم
گرگ می‌داند فقط مفهوم سُرخِ پیشه‌ام را

شناسنامه