رکوع و سجدهای در پیشگاه چشم حیرانت
مسافر در میان جاده و شهر و خیابانت
قنوتی بستهام بر بال جبراییل در افلاک
نماز من شکسته مثل گیسوی پریشانت
میان جانمازم شاخهای نیلوفری رویید
کبوتر شد پرید و رفت روی صحن ایوانت
دلم هر لحظه با گلدستهها آهنگ میبندد
طنیناش زود میپیچد به صحرا و بیابانت
قدمهای ترا مرغابیان با گریه بوسیدند
مرو امشب به مسجد سرورم جانم به قربانت
میان کوچههای کوفه هستم باز سرگردان
بیاد دردها و غصهها و سفرهای نانت