روزگار

گذشت عمر و چه گویم در انتظار گذشت
در آمد آمد مریم چهل بهار گذشت

من آب می شدم از شوق و قاب می گشتم
که مریم آمد و ازچشم جویبار گذشت

گذشت از نظرم چون عقاب شوخ از کوه
و یا چنان که از آیینه آبشار گذشت

زمانه گژدم برقک* در ابر تلخی شد
که زهر کاشته با حرف نیشدار گذشت

در آسمان مه آلود خطی از لک لک
چه زود از پل رنگین کمان قطار گذشت

دو مار مست در آغوش جفت گیری گرم
قطار بی خبر از روی جفت مار گذشت

سپیده سرزده بود و به چشم مردم شهر
سرشکسته عشق از طناب دار گذشت

هزار فکر و خیال عجیب از سرمن
گذشت و رفت بدان سان که روزگار گذشت

 

*برقک / برق (رعد وبرق)

شناسنامه