مایل به دوری اینقَدَر از من چرا هستی؟
آن سان که محکوم است آخر به «فنا» «هستی»
دور از تو نا تکمیل و بی معناستم بسیار
زیرا مکمل نیست هرگز بی خدا «هستی»
ماهی شدم پُشت تو دریا را بغل کردم
پیدا نشد در هیچ جا جایت کجا هستی؟
گل در کدامین باغ در روی زمینی تو؟
یا کفترِ آزادهیی و در هوا هستی؟
چون راز هستی مغلقی حل کردنت سخت است
هرچند در ذهن و نگاهم آشنا هستی
شعرِ منی بالا بلندم، تا ابد در من
تو باعثِ شور و غرور و ادعا هستی
من شاعرم از دیدنت الهام میگیرم
تو منظرِ رویایی دریاچهها هستی
عشق است آهنگی که جاویدانه میماند
با من بمان تا پُر شود از این صدا «هستی»