آخرین اشعار

رازی میان سینه

رازی میان سینۀ من خار گشته است
دنیا به سان سایۀ دیوار گشته است

هر سو هزار نالۀ خاموش بی کسی
بر خاطرم چو واژۀ تکرار گشته است

رنج روان و نفرت و حرمان زنده گی
سوز دگر به قلب شرر بار گشته است

لطف خدا بهار مرا سبزتر کند
ورنه جهان چو قلب گنهکار گشته است

شناسنامه