آخرین اشعار

ذوالفقار(3)

…و از رنج پدر زخم عمیقی در بدن زنده‌ست
تفنگ خشمگینش – تا هنوز – آتش دهن زنده‌ست

کنار بیرق سرخ مزارش مادرم افروخت
دل خود را که می‌داند برای سوختن زنده‌ست

به رغم وحشت سنگین آن شب آسمان می‌گفت:
ستاره – چشمک الماس‌های چشم من – زنده‌ست

به زیر خنجک وحشی و در خوی پلنگ کوه
گلی با رنگ و بوی عاشقی در این دمن زنده‌ست

بیا امشب نوازش کن نسیم صبح! باغش را
که نبض دختر گل این عقیق از یمن زنده‌ست

پدر – آن یادگار بدر و خیبر – ذوالفقار سرخ
همیشه مشرق چشمش به سمت باغ من زنده‌ست

شناسنامه