…و از رنج پدر زخم عمیقی در بدن زندهست
تفنگ خشمگینش – تا هنوز – آتش دهن زندهست
کنار بیرق سرخ مزارش مادرم افروخت
دل خود را که میداند برای سوختن زندهست
به رغم وحشت سنگین آن شب آسمان میگفت:
ستاره – چشمک الماسهای چشم من – زندهست
به زیر خنجک وحشی و در خوی پلنگ کوه
گلی با رنگ و بوی عاشقی در این دمن زندهست
بیا امشب نوازش کن نسیم صبح! باغش را
که نبض دختر گل این عقیق از یمن زندهست
پدر – آن یادگار بدر و خیبر – ذوالفقار سرخ
همیشه مشرق چشمش به سمت باغ من زندهست