باز کن پنجره را رو به هوای نوروز
بشنو از دورترین نقطه صدای نوروز
هی! مرا می کشد این درد و شب های دراز
و غباری که نشسته است به جای نوروز
سالها پیش بهار این همه بی رنگ نبود
که نشینی دو زمستان به هوای نوروز
سالها پیش که چشمان مرا باران شست
آبِ چشمان مرا ریخت به پای نوروز
مادرم گفت: «خدا خواسته نوروز شود!»
پس کجا گم شده این بار خدای نوروز