نوشت عاشقم از شوق پر در آوردم
چقدر بوسه در آغاز دفتر آوردم
سوال کرد که از این سکوت خوشتر چیست؟
هزار پنجره آواز بهتر آوردم
هزار مرتبه دل را برای بردن عقل
به این مقابلهی نا برابر آوردم
از اینکه عارف و عامی شد است کافر او
پناه بر لب الله اکبر آوردم
در اوج سادگی آسمان قدم میزد
برای بوسه به پایش کبوتر آوردم
به غمزه مسئله آموز صد مدرس کیست؟
به شوق اوست که دل پای منبر آوردم
تمام شعر خجالت کشیدم از حرفی
که بی ملاحظه در بیت آخر آوردم
که دوست دارمت ای دوست دارمت ای دوست
که دوست داشتنت را مکرر آوردم