محبوبم بیا عشق را در مرگ ادامه دهیم
اما چگونه صدایت کنم اگر لهجه ام را فراموش کنی؟
می ترسم بعد از مرگ
بوته ی خشخاش باشم وَ تو شقایق بمانی
بیا جور دیگری بمیریم
جوری که دهان مرگ
درد بگیرد
عضلاتش کشیده شود
خودش را زیر آوار تکان بدهد
تکه های ما را
از زیر سنگها بیرون بیاندازد
من اینجا باشم
کنار این بوته های هرز
تو اما نمی توانی بیهوده باشی محبوبم
نیلوفر چگونه در مرداب مقدس است؟
بیا بخشنده باشیم
به هواپیماها بگوییم
ما را به دریا ببخشند
به کوسه ها که مرگند
به صخره
به ساحل که مرگ است
بگو ما را به جلبک ها ببخشند
که سبز بمانیم
در دریا چگونه پیدایت کنم
اگر چشمانم را ماهی ها خورده باشند؟
تو استخوان هایت رماتیسم دارند
دریا نه محبوبم…
به قطارها بگوییم
از ریل خارج شوند بنشینم کنار سوخته هایمان
بنشینم و به ابرها بگوییم
اندوهمان را باد بزنند
بیا جوری بمیریم که
سنگها به صدا بیایند
درخت ها به صدا بیایند
پرندگان… رودها…
آدم ها اما نه…