آخرین اشعار

دهان دشمن

می‌نشینی‌ در کنارم‌ یک زمان با ناز، باز
قصه‌‌ای‌ ناگفته‌ام‌ را می‌کنم آغاز، باز

شعر خواهم‌ گفت از چشم تو با عشقِ تمام
چشم‌هایت می‌کند در شعر من اعجاز، باز

رو به بهبود‌‌ است بالِ که شکسته روزگار
می‌کنم در آسمان عشق تو پرواز، باز

می‌نشیند کفتر قلبم به بام سینه‌ام
می‌نشیند در کمین، چشم تو مثل باز، باز

در حصارت‌ از اسارت می‌شوم‌ آزاد من
گر برد قلب مرا با چنگ‌هایش باز، باز

حرف “باید” هست وصل ما وَ “شاید” نیست، هست؟
تا دهان دشمنان‌ ما بماند باز، باز

شناسنامه