آخرین اشعار

دلخوشی‌های سفر کرده

گندم زرد شده در دم داسم چه کنم
اگر از سایۀ مرگم نهراسم، چه کنم؟

دلخوشی‌های سفر کردۀ من برگردید
روزگاری است که ویران از اساسم چه کنم

کاش سنگینی غم‌های مرا می‌دیدید
شانه‌ام خسته و من دست خلاصم، چه کنم؟

ای که یک‌مرتبه از ریشه مرا کنده‌ای آه
چهره‌ات را بشناسم، نشناسم؟ چه کنم؟

تو که جمع است دلت از همه‌ چیز اما من
با پراکندگی هوش و حواسم چه کنم؟

من که تنها نفسم می‌رود و می‌آید
سال‌ها شد جسدی بین لباسم، چه کنم…

شناسنامه