نگذاری بشود قسمتم امسال هم آه
جاده می خواندم ای پای سفر، بسم الله
آنچنان بوی شرابی به مشامم خورده
که پر از مستی رفتن شده ام اول راه
با خودم می کشم آشفته و دلخسته به دوش
کوله ام را که پر از بیم و امید است و گناه
به تجمل بنشیند به جلالت برسد*
کاروانی که بود بدرقه اش لطف ِاله
پرچمی سرخ پریشان شده در باد از دور
دستم از زلف بلندش نمی آید کوتاه
کوی بین الحرمین است و نگاهم حیران
یک طرف خیمه ی خورشید و یکی خیمه ی ماه
اربعین است و چهل بادیه سرگردانم
به تو آورده ام ای قبله ی حاجات پناه…
*کاروانی که شود بدرقه اش حفظ خدا
به تجمل بنشیند به جلالت برود
حافظ