آخرین اشعار

دفتر غم

برای خاطراتت دفتر غم می شوم کابل
به رویِ شانه هایت شال ماتم می شوم کابل

چنان آشوب و بلوا کرده‌ا­ی در من و معلوم است
که مثل کاکلت در باد و درهم می شوم کابل

به خوابم سرخ می رقصی میان هاله‌ا­ی از خون
تو می رقصی و من از قامتت خم می شوم کابل

به دوشت می کشی ویرانه ­هایم را و می گریی
برای گریه هایت زانوی غم می شوم کابل

به حلق شعر امشب واژه های تلخ می ریزم
به کام بیت بیت این غزل سم می شوم کابل

شناسنامه