آخرین اشعار

در تو می‌بینم

تو خورشیدی، شکوه آسمان را در تو می‌بینم
تراژیدی‌ دلتنگ جهان را در تو می بینم

تو مثل ماه در پست و بلند بیشه‌ می‌تابی
پلنگ خسته‌ی بی‌آشیان را در تو می‌بینم

لبت لعل بدخشانی، نگاهت بلخ مولانا…
هنرهای هرات باستان را در تو می‌بینم

تو از آرامش دیرینه‌ی تاریخ می‌آیی
صدای سردِ زنگ کاروان را در تو می‌بینم

دلِ تهمینه‌سانت را به‌دست‌آوردن آسان نیست
غروب تلخ چندین قهرمان را در تو می‌بینم

که نامت می‌رسد تا روزگار مریمِ مستور
صلیب قصه‌ی پیغمبران را در تو می‌بینم

شناسنامه