به هر کجا بروی دیگری! غریبه تری!
چگونه جان به سلامت از این وطن ببری؟
اگر سفر بکنی رو به آفتاب نشست
ترا که می بلعد گورهای ضربدری
ولو سر همه گی گرم گوشه ها باشد
چگونه گریه کنی در اتاق ده نفری؟
وطن نه مادر من بود نه برادر تو
چقدر سر بنهم روی بالش پدری؟
چقدرها من و تو مبتلا به تکرار ایم
چرا نمی شود این روزها شبی سپری؟
هزار «مرمی*» «دیدو*» قرار می یابد
به سینه ات که از اعضای خویش بی خبری
تمام زنده گی ات ـ جیب های سوراخ ات ـ
چگونه می روی از هر دکان کفن بخری
فقط بگویی تو قرضدار او بودی
رها نکرد ردت را همیشه در به دری
کدام شهر ترا می شناسد این گونه
نه صورتی و نه دستی، نه پایی و نه سری؟
*مرمی: گلوله
*دیدو: ولگرد