مسیرها آشوبِ رسیدن – نرسیدن که از فکرِ زمان چکیده.
هنوز آنجا کسی هست
یک روحِ گریان و ملول
که میخواهد به جهان پرتاب شود.
در این وسط
وسطِ من و او
وجدانِ ترسزدهای در آشوب.
هر دو در عبور از یکدیگر؛
سرگردان پشتِ تشویش و اما…
وَ نجوا همچنان میرسد از یک روحِ گریان و ملول.
در میرایی
هر غروب در گذرِ زنی،
کوچه پُر از اندوهِ رفتن.
من از این سو – از آغاز – صدا میکنم «کیستی؟»
گُم میشود در اهتزازِ صدایم.
در انبوهِ غروب نوشتهای رنگرفته
شبیهی رنگینکمانی رو به آفتاب
به جای او: «من میرایم!»
در بیپناهی کوچه
از خیالِ تکرارِ میرایی پُر میشوم در جاویدانگی اندوه.