آخرین اشعار

در اما

مسیرها آشوبِ رسیدن – نرسیدن که از فکرِ زمان چکیده.

هنوز آن‌جا کسی هست
یک روحِ گریان و ملول
که می‌خواهد به جهان پرتاب شود.

در این وسط
وسطِ من و او
وجدانِ ترس‌زده‌ای در آشوب.

هر دو در عبور از یک‌دیگر؛
سرگردان پشتِ تشویش و اما…

وَ نجوا هم‌چنان می‌رسد از یک روحِ گریان و ملول.

در میرایی
هر غروب در گذرِ زنی،
کوچه پُر از اندوهِ رفتن.

من از این سو – از آغاز – صدا می‌کنم «کیستی؟»
گُم می‌شود در اهتزازِ صدایم.

در انبوهِ غروب نوشته‌ای رنگ‌رفته
شبیه‌ی رنگین‌کمانی رو به آفتاب
به جای او: «من میرایم!»

در بی‌پناهی کوچه
از خیالِ تکرارِ میرایی پُر می‌شوم در جاویدانگی اندوه.

شناسنامه