آخرین اشعار

در آغوش وطن

با هزاران درد در آغوش تو بنشسته‌ام
ای وطن! چون مادری و من به تو وابسته‌ام

مثل یک جنگل، ولی در کام دود و آتشی
مثل یک پرنده، امّا بال و پر بشکسته‌ام

خو به آتش کرده ام هرگز نه خاکستر شدم
بس که چون ققنوس بین شعله‌ها پیوسته‌ام

کِی‌ست تا فرمان آتش بس دهد؟ آخر بس است
من از این جنگی که می‌سوزد تو را بس خسته‌ام

کَی ببینم کَی که باشی رَسته از درد و الم؟
کَی ببینی کَی که من از غصّه و غم رَسته‌ام؟

شناسنامه