آخرین اشعار

درد می‌کند

صد ساعت است صورت من درد می‌کند
خون در رگان غیرت من درد می‌کند

آن آبرو که ریخته در مترو، قیمتی است
وجدان کی از خجالت من درد می‌کند؟

ما پایتخت را به ادب می‌شناختیم
چشمی که در حمایت من درد می‌کند

بر سوگوار ماه محرم، کتک رواست
با هر رکوع، قامت من درد می‌کند

ممنوع شد حسینیه بر ما و سکته کرد
قلبی که زیر ژاکت من درد می‌کند

بی‌شک پیامبر به ستوه آمد از ستم
آخر کجای امت من درد می‌کند

آب از سرم گذشته برادر، لگد بزن
لب را که در حکایت من درد می‌کند

شناسنامه