آخرین اشعار

خواب

چقدر خوب، روز ها سبزند زدنی نیست انفجاری نیست
موج وحشی خون شتک نزده است در و دیوارها اناری نیست

سر و دستی نمی پرد از کس، سر چَوک و درون بازاری
جوی، جاری نمی شود از سرخ، هیچ جا هیچ گریه زاری نیست

هر چه هر روزنامه را گشتم خبر از اشک و خون و زخم نبود
کردم از خود سوال یعنی نیست؟ و شنیدم جواب آری نیست

مادری دست کودک خود را، بین دستان شاد شهر گذاشت
گفت مکتب نمی روی پسرم؟ راه امن است و نیش ماری نیست

عشق جاری است در رگ و پی ما، سر خوشیم از حضور او حالا
کار این روز های ما مردم، جز نشستن کنار یاری نیست

کار این روز های ما مردم، بال وا کردن و پریدن هاست
همه درگیر آسمان هستیم، به جز این کار، کار و باری نیست

خواب خود را برای تو گفتم… آن طرف چیست؟ رو به رو چه خبر؟
آن که این سمت می دود آیا _خوب دقت کن _ انتحاری نیست؟!

شناسنامه