آخرین اشعار

خانه‌ی من افتاد

هر موشکی به سمت تو می آمد، اول میان خانه‌ی من افتاد
باروت ها به سقف تو باریدند، آتش به جان خانه ی من افتاد

فصل بهار خانه ی همسایه، سوی تو از اراضی بیگانه
از لابلای نرده که سوز آمد، برگ خزان خانه ی من افتاد

روح تناور تو بلایت شد، در حقت ای درخت جنایت شد
دندان ارّه تیز برایت شد، سرو جوان خانه ی من افتاد

دیدند خوشه های نجیبت را، خندان و سرخ، گونه ی سیبت را
فوج ملخ به مزرعه ات رو کرد، آفت به نان خانه ی من افتاد

از یک تبار و خاک و وطن ماییم، یک روح در میان دو تن ماییم
اشک فغان سوگ عزیزانت، از دیدگان خانه ی من افتاد

بامت بلند باد که در تاریخ، هرگاه پتک های زیادی خواه
انداختند سقف و ستونت را، خانه به خانه.. خانه ی من افتاد

دورت بگردم ای که چنین ماهی، ای سرزمین خنده و خون‌خواهی
عمری شعاع روشن خورشیدت، بر آسمان خانه ی من افتاد…

شناسنامه