آخرین اشعار

حلزون خانه‌ به‌ دوش

دیگر حوصله‌ام سر می‌رود از لب‌های این رود
مدتی‌ست تلویزیون‌ها خبری نمی‌گویند از تو
محبوب مانده در وطن
نکند طالبان سلاح بر زمین گذاشته‌اند و دلباخته تو شدند

گفته بودم مواظب آن چشم‌ها باش
که کلاغ‌ها زود هنگام برنگردند
گفته بودم مواظب آن گیسوان باش
که اوضاع وطن سخت آشفته است

به من ببین
جمعیتی هستم سرگردان
که هر روز یکی یکی از خودم دور می‌شوم
حلزونی خانه‌ به‌ دوشم
از برگی به برگی می لغزم

و جهانم را بر شانه‌هایم بالا و پایین می‌برم
دیگر حوصله‌ام سر می‌رود از برپایی این رود
و از هیچ مرزی کاری ساخته نیست
پس تو لااقل کاری کن
مثلاً چادر سفیدت را بر بلندترین کاج کابل ببند تا صلح در وطن برقرار شود

شناسنامه