ای دوست نگاهی که خریدار ندارم
با مردم این شهر دگر کار ندارم
هرچند نیَم همسفر میثم تمار
در راه تو پروا، ز سرِ دار ندارم
ای یوسف زهرا چه کند آنکه فقیر است؟!
کالای گران بر سر بازار ندارم
دلبسته آن حسن خدادادم و عمری است
چشمی که ببیند رخ دلدار ندارم…
ای یار سفرکرده خدا پشت و پناهت…
باز آی که جز حسرت دیدار ندارم