سرخوش آنان که به درد دگران درمانند
نه که بر کار فروبستهٔ خود در؛ مانند
زندگی میکن و دور از غم فردا خوش باش
که در این دخمه بسی مثل تو سرگردانند
خار و خس ملعبهٔ دست نسیم است؛ ولی
قلهها در شب سختی سپر توفانند
باش در معرکه عنقای شکاری؛ نه کلاغ
این گروهی که به مردار خوری خندانند
تکیه بر اهل مُناجاتِ ریاکار؛ خطاست
کاین جماعت دو قدم پیشتر از شیطانند
مهر تکفیر؛ مهیا به لب هر پرسش
بوالاراجیف ز احراق تب و هذیانند
نام حق بر لب و خونابهٔ ناحق در جام
مفتخر گشته که بر خوان خدا مهمانند
تکیه بر عرشهٔ منبر زده بر جای رسول
صاحب حاشیه بر هر سخن یزدانند
هر کجا هست کلامی متشابه؛ محکم
محکمات سخنش را متشابه خوانند
به زبان عین بلالند و به دل؛ بوسفیان
گاه؛ دیوانهٔ حورند و گه از غلمانند
از خدا آخُرک پر علفی میطلبند
روزها حامل تورات و شب از قرآنند
گر رهایی طلبی؛ فاصله گیر از این قوم
که به هر عصر و زمان یکسره در خسرانند
به خرابات قدم نه که در این خانهٔ مهر
چه مسلمان و چه هندو؛ به نظر یکسانند