خودسوزیست، چهره کمی ناشناختهست
قدری میان چهره غمی ناشناختهست
بر روی قلب درد بزرگی نشسته است
تنها نشانه اش ورمی ناشناختهست
اما برای سرنخ این ماجرای تلخ
یک متر، آن طرف قدمی ناشناختهست
یک نامه است، گفته به قرآن اگر که رفت…،
حتی به نامه هم قسمی ناشناختهست…
گیلاس کهنه ایست، که بویش عجیب هست
اینجا پزشک گفته سمی ناشناختهست
احساس می کنم که از احساس مرده است
در پیکرش سکوت و غمی ناشناختهست