عجب تحویل میگیری نماز نابلدها را
به شور آوردهای در من هوالله أحدها را
دِهم را جنگ با خود برد آهی در بساطم نیست
برایت مو به مو گفتم حدیث آن جسدها را
پدر پیوسته گاری را نصیب سد معبر كرد
و پنهان خانه آورد آخرین مشت و لگدها را
كسی با نان افغانی نمكگیرم نخواهد شد
خیابان تا خیابان خسته كردم این سبدها را
همین امضای سروان رد مرزم میكند فردا
به شهرت باز دعوت میكنی ما نامبدها را؟
چه كیفی دارد آب از حوضتان برداشتن آقا
اجازه؟ بشكند بادام چشمم جزر و مدها را؟