نوای ربنّا در گوش هایم تا ابد جاریست
نشاط از گوشهی محراب و ذکر «یاصمد» جاریست
چه عطری می وزد هر لحظه از گلدستهی مسجد
درون جانمازم قل هوالله احد جاریست
به دستم رشتهی تسبیح، هم تهلیل می گوید
طرب از لابلای مهره ها و هر عدد جاریست
به کنج خلوت خود تا سحر دارم مناجاتی
خدا در بین هر قلبی که تنها می شود جاریست
شبی دل را به دریا می زنم سرمست از توحید
جنونی سمت ساحل در میان جزر و مد جاریست
تپش های دل من تند کرده نبض دریا را
میان موج ها گم می کنم ذوق تماشا را
دلم با سورهی یاسین و«انزلنا» به شور افتاد
«دخان» را ناگهان خواندم دل دریا به شور افتاد
چه شوقی پشت یک احساس مبهم می شود جاری
نم اشکی، به یاد عشق، کم کم می شود جاری
هو العشق از درونم چون نیازی سر بر آورده است
هوالرحمان شبیه یک کبوتر پر در آورده است
به معراج دعا حس کرده ام حال پریدن را
میان اشک هایم دیده ام شور چکیدن را
قنوتی بسته ام بر بال جبرائیل یک لحظه
بهشتی پیش چشمم می شود تشکیل یک لحظه
درون من «مفاتیح الجنان» و «گلشن راز» است
دری، سمت خدا، از گریه های نیمه شب باز است
کنار خانقاه مولوی در بلخ می گریم
به یاد لحظه های معنوی در بلخ می گریم
دلم سرشار «می» با خوشه های تازهی انگور
«الهی نامه» می خوانم به سوی شهر نیشابور
به وجد آمد دلم با مویه های خواجه عبدالله
«قلندرنامه» خواندم پا به پای خواجه عبدالله