تو زنگ بودی در سینهها بزرگ شدی
و از صداقت آیینهها بزرگ شدی
همیشه شنبه و یکشنبه و دوشنبه ولی
تو از تصادم آدینهها بزرگ شدی
هیشه نفرت از زندهگی و کینه زخویش
تو در تقابل با کینهها بزرگ شدی
نخوانده است ترا هیچگاه پامیری
تو با گذشتن از زینهها بزرگ شدی؟
تو زر نبودی بر چشمها فریب زدی
ز دست بوسی سیمینهها بزرگ شدی
شکوه آتش هرگز نه ای فقط دودی
که با نشستِ فروزینهها بزرگ شدی
نمانده آدم- دور از تو – لیک باش به هوش
که در زمانۀ بوزینهها بزرگ شدی
اگر بزرگ شدی جای هیچ بالش نیست
که در حوالی دو بینهها بزرگ شدی
تمام کوچک ماندی و خویشتن بر دوش
اگر چه از آن دیرینهها بزرگ شدی