آخرین اشعار

تنهایی

نه ریشه ی گیاهی آب می نوشد

نه برگی از شاخه فرو می افتد

به خواب رفته است باغ

و چراغ های ساعت دوازده

به خواب رفته است پروانه ی قهوه ای بر گچ بری سفید سقف

به خواب رفته اند گربه های محله بر بام

و قمری های کوچکم در کنج دیوار.

تاریکی به اشیاء خزیده است

و خوابانده است حتی پیراهن سرخم را

بیدار است اما تنهایی

و لگد می زند

با دو پای کوچکش در شکمم.

بیدار است تنهایی

بیدار است تنهایی

 

 

شناسنامه