شمیم یاد تو در هر سری شناور باد
دلی که نیست هوایت در او؛ مکدر باد
دلی که در گروت نیست ـ گر چه کشتی نوح ـ
شکسته باد و به گرداب غم شناور باد
شکوه سرو نجابت ـ چو سوی باغ روی ـ
به پایبوست اگر خم نشد؛ محقر باد
گلی که میل تبسم کند جدا ز لبت
ز چهره گَردِ زمستان نشُسته؛ پرپر باد
سری که چشم به راه نسیم دامن توست
همیشه سبز و به شادابی صنوبر باد
کویر تنگ دلی های تشنهٔ ما را
دو دست بارورت ابر سایهگستر باد
چو آفرید خدایت؛ فرشتهها گفتند:
هر آیتی که نیفتد به سجده؛ کافر باد
مرا ز معجزههایت دو بال بس؛ یعنی
به بام گنبد مهرت دلم کبوتر باد
آیا الههٔ خورشید، ای مفسر صبح!
که چار فصل تو بادا بهار و خوشتر باد
اگرچه جان من از توست؛ هم فدای تو باد
هزار بار دگر باد و بار دیگر باد
اگر تمام جهان مال من شود؛ گویم:
تمام عالم هستی فدای مادر باد