باز میخواهم غزل باشی و غوغایت کنم
از جداییها بترسی و دلآسایت کنم
مثل سیب از رعدوبرق خندهات لرزان شوم
سازمت رنگین کمانی و تماشایت کنم
چون پرستو پت شویم از دست بارانهای تیز
زلفهایت را برقصم، میل لبهایت کنم
عشق بیجانت شوم، ترس گریبانت شوم
بگذرم از خارهای شرم و رسوایت کنم
هرچه تعریفت کنم منکر شوی، کافر شوی
آسمان را شاهد چشمان زیبایت کنم
کاش یکبار دگر گل کند رویای من
تا پس آن گمترین دیوار پیدایت کنم