آخرین اشعار

ترنم شعر باران

من که حیران توام وقتی تبسم می‌‌کنی
رعشه بر جان می‌زنی در دل تلاطم می‌کنی

تازگی ها می‌نشینم پای حرف چشم تو
نرم نرمک شعر باران را ترنم می‌کنی

چشم من در خلوتت گاهی اگر سر می‌زند
تو چرا شک می‌کنی، سوء تفاهم می‌کنی

اتفاقاً بیشتر حرف تو را می‌زد دلم
خاطراتی را که در باران تبسم ‌می‌کنی

با خلوص چشمهایت صحبت از اشراق ها
از سماع ساقه‌های سبز گندم می‌کنی

راستی! گنجشک ها با بی‌قراری می‌پرند
در وسیع دیدگانت؟ یا تو هم می‌کنی

ای بهار مهربانم! با طلوعت در زمین
روشنی را جمعه فردا تکلم می‌کنی

شناسنامه