آخرین اشعار

تبسم ملکوتی

کسی همیشه برایم سرود میخواند
و ماه کوچکی از نام من به
لبهایش
مدام میتابد
ستاره ای به سرش جاودانه می رقصد
به گیسوان بر افشانده اش گل سوریست
تبسم ملکوتیش
آشنایی را
ز روزگار جوانی رفته میماند
کسی همیشه برایم سرود می خواند

کسی:
که دامنش به نفسهای فرودین شسته ست
ترنمی عجب از چشمهای او جاریست
همیشه فصل نوی مگشاید از لبخند
برای حیرت و دیوانگی و آشوبم
به همترازی فواره های
آ-
زا-
دی-
قامتی دارد

شناسنامه