بی قرار

مرا ببخش

باید از تو می گریختم

چشم‌هایت بیقرارم می كنند

و چون ماهی بیرون از آب

نفس‌هایم تنگ و تنگ‌تر میشود

مرا ببخش

اگر پرنده ها دیگر برایت آواز نمی خوانند

و درخت روبه روی پنجره

دیگر شكوفه نمی دهد

آرام باش این سرنوشت ماست

دلم می خواهد شرابی بخورم

مست شوم

دیوانه وار برقصم

و نامت را فریاد بزنم

باید از تو بگریزم

تو خود منی

شناسنامه