گرفتار است این دنیا به چنگ بی شعوری ها
عجب افتاده در دریای رنگ بی شعوری ها
به هر رنگ و به هر بویی، به هر سویی روان جویی
به کام این جهان ریزد شرنگ بی شعوری ها
همان قسمی که شب در بستر این درد می خوابد
دو چشم صبح می خیزد به زنگ بی شعوری ها
در این دنیای غم، افتاده آدم در سراندیبی
به دنبالش سگ و گرگ و پلنگ بی شعوری ها
بیا ای عشق! ای تنهاترین اکسیر در عالم
که دنیا مانده زیر بار ننگ بی شعوری ها
بیا ای عشق! می دانم که می آیی و همراهت-
کسی می آید از آن سو به جنگ بی شعوری ها